هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های پیچیده، به توصیف عشق، زیبایی معشوق و احساسات شاعر می‌پردازد. شاعر از زلف معشوق، لب یار، خال دلربا و دیگر اجزای صورت او سخن می‌گوید و احساسات خود را با عناصر طبیعی مانند شبنم، آتش و آب حیات مقایسه می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به تقدیر و نقش ازل در عشق دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تصاویر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۳۰

دست ما در بند چین آستین افتاده است
ورنه آن زلف از رسایی بر زمین افتاده است

تکمه پیراهن خورشید تابان می شود
همچو شبنم چشم هر کس پاک بین افتاده است

می زند بر آتش لب تشنگان آب حیات
گر چه در ظاهر عقیقش آتشین افتاده است

در گرانجانی گناهی نیست درد و داغ را
گوشه ویرانه من دلنشین افتاده است

عقده آن زلف می خواهد دل مشکل پسند
ورنه چندین نافه در صحرای چین افتاده است

می شمارد صورت چین را کم از موج سراب
دیده هر کس بر آن چین جبین افتاده است

دستگاه حسن او دارد مرا بی دست و پا
رعشه از خرمن به دست خوشه چین افتاده است

از دل آتش زیر پا دارد سویدا چون سپند
بس که خال دلربایش دلنشین افتاده است

چون نگین دان نگین افتاده می آید به چشم
تا ز چشمم اشک لعلی بر زمین افتاده است

نیست امروز از لب او قسمت ما حرف تلخ
نقش ما چپ از ازل با این نگین افتاده است

می توان خواند از جبین خاک احوال مرا
بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است

سحر را در طبع آن جادوزبان تأثیر نیست
ورنه صائب کلک ما سحرآفرین افتاده است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.