۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱۲

بیا جانا که امروز آنِ مایی
کُجایی تو؟ کُجایی تو؟ کُجایی؟

به فَرِّ سایه‌اَت چون آفتابیم
هُمایی تو، هُمایی تو، هُمایی

جهانْ فانی نَمانَد زان که او را
بَقایی تو، بَقایی تو، بَقایی

چه چَنگ اَنْدَر تو زَد عالَم که او را
نَوایی تو، نَوایی تو، نَوایی

چو عاشقْ‌ بی‌کُلَه گردد، تو او را
قَبایی تو، قَبایی تو، قَبایی

خَمُش کردم، ولی بَهرِ خدا را
خُدایی کُن، خُدایی کُن، خُدایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.