۲۸۶ بار خوانده شده
بِگُفتم با دِلَم آخِر قَراری
زِ آتشهایِ او، آخِر فِراری
تو را میگویم و تو از سَرِ طَنْز
اشارت میکُنی خندان که آری
مَنَم از دستِ تو، بیدست و پایی
تو در کویِ مَهی، شِکَّرعِذاری
دِلَم گُفتا ندیدی آنچه دیدم
تو پِنْداری زِ اکنون است کاری
مَنَم جُز ویّ و خود کُلِّ کُلّ است
وِیْ است دریایِ آتش، من شَراری
وِرا دیدم، چو بَحْری موجْ میزَد
و جانِ من زِ بَحْرِ او بُخاری
زِ تبریز آفتابی رو نِمودَم
بِشُد رَقّاصْ جانَم، ذَرّه واری
خداوند، شَمسِ دین، چون یک نَظَر تافت
بِجوشید آبِ خوش از جانِ ناری
زِ هر قطره یکی جانی هَمیرُست
هَمی پَرّید اَنْدَر لاله زاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زِ آتشهایِ او، آخِر فِراری
تو را میگویم و تو از سَرِ طَنْز
اشارت میکُنی خندان که آری
مَنَم از دستِ تو، بیدست و پایی
تو در کویِ مَهی، شِکَّرعِذاری
دِلَم گُفتا ندیدی آنچه دیدم
تو پِنْداری زِ اکنون است کاری
مَنَم جُز ویّ و خود کُلِّ کُلّ است
وِیْ است دریایِ آتش، من شَراری
وِرا دیدم، چو بَحْری موجْ میزَد
و جانِ من زِ بَحْرِ او بُخاری
زِ تبریز آفتابی رو نِمودَم
بِشُد رَقّاصْ جانَم، ذَرّه واری
خداوند، شَمسِ دین، چون یک نَظَر تافت
بِجوشید آبِ خوش از جانِ ناری
زِ هر قطره یکی جانی هَمیرُست
هَمی پَرّید اَنْدَر لاله زاری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.