هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و عاشقی سخن میگوید و از آتش عشق و فرار از آن میگوید. او از معشوق خود که به طنز اشاره میکند و از خود به عنوان فردی بیدست و پا در برابر عشق یاد میکند. شاعر از شمس تبریزی و تأثیر او بر جان خود سخن میگوید و از جوشش عشق و زندگی در وجود خود میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
غزل شمارهٔ ۲۷۱۶
بِگُفتم با دِلَم آخِر قَراری
زِ آتشهایِ او، آخِر فِراری
تو را میگویم و تو از سَرِ طَنْز
اشارت میکُنی خندان که آری
مَنَم از دستِ تو، بیدست و پایی
تو در کویِ مَهی، شِکَّرعِذاری
دِلَم گُفتا ندیدی آنچه دیدم
تو پِنْداری زِ اکنون است کاری
مَنَم جُز ویّ و خود کُلِّ کُلّ است
وِیْ است دریایِ آتش، من شَراری
وِرا دیدم، چو بَحْری موجْ میزَد
و جانِ من زِ بَحْرِ او بُخاری
زِ تبریز آفتابی رو نِمودَم
بِشُد رَقّاصْ جانَم، ذَرّه واری
خداوند، شَمسِ دین، چون یک نَظَر تافت
بِجوشید آبِ خوش از جانِ ناری
زِ هر قطره یکی جانی هَمیرُست
هَمی پَرّید اَنْدَر لاله زاری
زِ آتشهایِ او، آخِر فِراری
تو را میگویم و تو از سَرِ طَنْز
اشارت میکُنی خندان که آری
مَنَم از دستِ تو، بیدست و پایی
تو در کویِ مَهی، شِکَّرعِذاری
دِلَم گُفتا ندیدی آنچه دیدم
تو پِنْداری زِ اکنون است کاری
مَنَم جُز ویّ و خود کُلِّ کُلّ است
وِیْ است دریایِ آتش، من شَراری
وِرا دیدم، چو بَحْری موجْ میزَد
و جانِ من زِ بَحْرِ او بُخاری
زِ تبریز آفتابی رو نِمودَم
بِشُد رَقّاصْ جانَم، ذَرّه واری
خداوند، شَمسِ دین، چون یک نَظَر تافت
بِجوشید آبِ خوش از جانِ ناری
زِ هر قطره یکی جانی هَمیرُست
هَمی پَرّید اَنْدَر لاله زاری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.