هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تهی‌دلی، دوری از عشق و معنویت، و ناامیدی از زندگی می‌گوید. او با تصاویری مانند صدف بی‌گوهر، شمع خاموش، و قدح تلخ، حالات درونی خود را بیان می‌کند. همچنین از ناصحان بی‌اثر و خجالت از کمبودهای معنوی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی موجود در شعر نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد و برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۰۵

مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است

از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم
دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است

درد تلخی در قدح دارم که کوثر داغ اوست
شیشه دل گر چه از صهبای سرجوشم تهی است

گر چه عمری شد به دریا می روم دست و بغل
همچو موج از گوهر شهوار آغوشم تهی است

سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس
صفحه خاطر ازین خواب فراموشم تهی است

گفتگوی پوچ ناصح را نمی دانم که چیست
این قدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است!

خجلتی دارم که خواهد پرده پوش من شدن
گر چه از سجاده تقوی بر و دوشم تهی است

گر چه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را
همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است

می زنم لاف خودی صائب ز بیم چشم زخم
ورنه از زنگ خودی آیینه هوشم تهی است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.