هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر ناامیدی و یأس شاعر از زندگی و عشق است. او از بی‌حاصلی و بی‌وفایی جهان شکایت می‌کند و تنها چیزی که برایش باقی مانده، خمیازه‌های ناشی از این ناامیدی است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند پروانه، شمع، و صدف، احساسات خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، لحن یأس‌آلود و ناامیدانه‌ی شعر ممکن است برای افراد کم‌سن‌وسال مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۱۹

رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه نیست
فتح باب من ازین میخانه جز خمیازه نیست

آه کز بی حاصلیها آنچه می ماند به من
چون صدف زان گوهر یکدانه جز خمیازه نیست

روزی دست و دهان عاشق از بوس و کنار
زان نگار از وفا بیگانه جز خمیازه نیست

می کشد فانوس گستاخانه در بر شمع را
روزی بال و پر پروانه جز خمیازه نیست

از شراب ما دگرها شادمانی می کنند
قسمت ما چون لب پیمانه جز خمیازه نیست

روزی ما چون ملایک دانه تسبیح ماست
در بساط ما ز آب و دانه جز خمیازه نیست

تیر تخشی دارد از نخجیر ما هر کس که هست
گر چه ما را چون کمان در خانه جز خمیازه نیست

رزق نادانان بود صائب شرابی بی غمی
در بساط مردم فرزانه جز خمیازه نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.