۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۲۷

تا مرا عشق بلند اقبال در زنجیر داشت
پیچ و تاب من شکوه جوهر شمشیر داشت

سینه ام هرگز ز داغ گلرخان خالی نبود
این بیابان آتشی دایم ز چشم شیر داشت

در گلستانی که عمر ما به دلتنگی گذشت
خنده ها در آستین هر غنچه تصویر داشت

دامن ابر بهاران در فلک می کرد سیر
خار ما بی حاصلان تا دست دامنگیر داشت

یاد ایامی که از بیتابی مجنون ما
حلقه چشم غزالان ناله زنجیر داشت

حق اگر بندد دری، ده در گشاید در عوض
طفل بی مادر ز هر انگشت جوی شیر داشت

سیل در ویرانه من داشت صائب گل در آب
در دل من راه تا اندیشه تعمیر داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.