هوش مصنوعی: این متن به یادآوری روزهای گذشته می‌پردازد که در آن آزادی، وحدت و بی‌خاطری حاکم بود. شاعر از دورانی سخن می‌گوید که غم و اندیشه‌های باطل وجود نداشت و همه چیز در آرامش و سادگی جریان داشت. او از طبیعت و عناصری مانند سرو، باغ، و بحر وحدت به عنوان نمادهایی از این دوران بی‌غم یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۳۹

یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت
موجه مطلق عنان ما غم ساحل نداشت

پرده بیگانگی در بحر وحدت محو بود
رشته مو از حباب این عقده مشکل نداشت

روز و شب در پرده های شرم خود می کرد سیر
لیلی صحرایی ما خانه و محمل نداشت

خوش نشین باغ و بستان بود چون آزادگان
سرو ما از تنگنای جسم، پا در گل نداشت

خرده های جان ما از شوق چون ریگ روان
فکر دوری و غم نزدیکی منزل نداشت

برگ عیش ما ز احسان بهار آماده بود
سرو ما از بی بری بار جهان بر دل نداشت

در بهارستان بی رنگی، گل بی خار ما
خار در پیراهن از اندیشه باطل نداشت

نه غم ابری و نه پروای برقی داشتیم
هیچ کس از خانه ما چشم بر حاصل نداشت

بود در دارالامان خامشی آسوده دل
شمع ما اندیشه فانوس یا محفل نداشت

بود در دارالامان خامشی آسوده دل
شمع ما اندیشه فانوس یا محفل نداشت

کار بر ما چون حباب از خودنمایی تنگ شد
ورنه تنگی ره در آن دریای بی ساحل نداشت

نوبهار بی خزان معرفت در هیچ عهد
بلبلی آتش نفس چون صائب بیدل نداشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.