هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره‌ی ناامیدی، تنهایی، رنج‌های زندگی و بی‌عدالتی‌های جهان است. شاعر از تهیدستی، بی‌پناهی، و بی‌توجهی دیگران شکایت می‌کند و احساس می‌کند که عمر خود را بیهوده تلف کرده است. او همچنین به بیگانگی از آشنایان و تنگی دنیا اشاره می‌کند و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که تنها راه نجات، رها کردن خود از قید و بندهای دنیوی است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات غم‌انگیز و ناامیدی‌های بیان‌شده نیاز به بلوغ فکری برای درک و پردازش دارند.

غزل شمارهٔ ۱۳۴۱

حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت
شمع با آن منزلت هرگز دو پیراهن نداشت

چشم ما را حسرت پرواز در دل شد گره
بس که امید پر کاهی ازین خرمن نداشت

هر قدر پایم به سنگ آمد درین ظلمت سرا
هیچ دلسوزی چراغی پیش پای من نداشت

می شود از تنگ چشمان دستگاه عیش تنگ
وقت زخمی خوش که چشم بخیه از سوزن نداشت

عمر خود بیجا تلف کردم به دست و پا زدن
ساحلی این بحر خونین جز فرو رفتن نداشت

نیست جز بیگانگی از آشنایان روزیم
گر چه پاس آشنایی هیچ کس چون من نداشت

رشته تابی تا بجا بود از لباس هستیم
خار صحرای ملامت دستم از دامن نداشت

شد جهان تنگ از ترک خودی بر من وسیع
این قبای تنگ، صائب چاره جز کندن نداشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.