هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و ستایش معشوق الهی سخن میگوید. او از بیهمتایی و لطافت معشوق، تأثیر او بر قلبها و جهان، و جایگاه والای او در عالم وجود سخن میگوید. شاعر همچنین به فناپذیری جهان در مقابل جاودانگی معشوق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۳۱
بِشْنیده بُدَم که جانِ جانی
آنیّ و هزار هم چُنانی
از خَلْق نِشانِ تو شنیدم
کُفْوِ تو نبود آن نشانی
اَلْحَمد شُدم زِ حَمْد گفتن
تا بوک بِدان لَبَم بِخوانی
جان دید کسی بدین لَطیفی؟
کَس دید رَوانْ بدین رَوانی؟
ای قوتِ قُلوب، هَمچو مَعنی
وِیْ صورتِ تو، بِهْ از مَعانی
ای گشته زِ لامَکان، حَقایق
از لَذَّتِ کانِ تو مَکانی
ای شاه و وزیر را سَعادت
وِیْ عالَمِ پیر را جوانی
آن جان که ازین جهانْ جَهان بود
کَردیش تو باز، این جهانی
جانی چو تو باشد این جهان را
باقی بُوَد این جهانِ فانی
جانْ چَرب زبانِ توست، امّا
نَبْوَد به لِسانِ تو لِسانی
آنیّ و هزار هم چُنانی
از خَلْق نِشانِ تو شنیدم
کُفْوِ تو نبود آن نشانی
اَلْحَمد شُدم زِ حَمْد گفتن
تا بوک بِدان لَبَم بِخوانی
جان دید کسی بدین لَطیفی؟
کَس دید رَوانْ بدین رَوانی؟
ای قوتِ قُلوب، هَمچو مَعنی
وِیْ صورتِ تو، بِهْ از مَعانی
ای گشته زِ لامَکان، حَقایق
از لَذَّتِ کانِ تو مَکانی
ای شاه و وزیر را سَعادت
وِیْ عالَمِ پیر را جوانی
آن جان که ازین جهانْ جَهان بود
کَردیش تو باز، این جهانی
جانی چو تو باشد این جهان را
باقی بُوَد این جهانِ فانی
جانْ چَرب زبانِ توست، امّا
نَبْوَد به لِسانِ تو لِسانی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.