۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۰

مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت
از تهی مغزی حیاتم در سبکساری گذشت

خواب غفلت فرصت وا کردن چشمی نداد
روز من در پرده شب از سیه کاری گذشت

در شبستان عدم شد شمع کافوری مرا
آنچه از شبهای تار من به بیداری گذشت

می توانم بی تأمل سینه زد بر تیغ کوه
لیک نتوانم به آسانی ز همواری گذشت

بر دل خوش مشربم چون سایه ابر بهار
سختی دوران سنگین دل به همواری گذشت

سجده گاه بیخودان را احترامی لازم است
از در میخانه می باید به هشیاری گذشت

ظالمان را آیه رحمت بود فرمان غزل
چشم او در دور خط از مردم آزاری گذشت

این جواب آن غزل صائب که خسرو گفته است
ضایع آن روزی که مستان را به هشیاری گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.