هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، غم و اندوه از گذر عمر بدون دستیابی به آرزوها و آزادی را بیان می‌کند. شاعر از روزگار پر از غفلت، حیرانی، و طوفان زندگی می‌گوید و احساس می‌کند که عمرش در اسارت و پریشانی گذشت. او از ناکامی‌ها، علایق دنیوی، و آرزوهای بربادرفته سخن می‌گوید و زندگی را همچون غنچه‌ای ناشکفته در زندان توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد. سن 16 سال به بالا به‌دلیل بلوغ فکری و توانایی درک مفاهیم انتزاعی مانند مرگ، زمان، و اسارت وجودی پیشنهاد می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۳۶۱

روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
عمر ما چون چشم قربانی به حیرانی گذشت

ساحل مقصود داند موجه شمشیر را
کشتی هر کس ازین دریای طوفانی گذشت

حال صحرای پر از گرد علایق را مپرس
سر به سر اوقات من در دامن افشانی گذشت

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار
عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت

سنبل فردوس شد در خوابگاه نیستی
آنچه ز ایام حیاتم در پریشانی گذشت

پای باد از پیچ وتاب راه می پیچد به هم
چون تواند شانه از زلفش به آسانی گذشت؟

نوبهار زندگی چون غنچه نشکفته ام
جمله در زندان تنگ از پاکدامانی گذشت

چند پرسی صائب احوال پریشان مرا؟
مدت بیداریم در خواب ظلمانی گذشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.