۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۰۹

بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت
قانعم با دل بیدار ز بیداری بخت

شکر این نعمت عظمی چه توانم کردن
که به دولت نرسیدم ز مددکاری بخت

شکوه از بخت گرانخواب ز کوته نظری است
که سبکسیر بود مدت بیداری بخت

از برومندی ظاهر دل چون آینه را
غوطه در زنگ دهد جامه زنگاری بخت

با هنر طالع فرخنده نمی گردد جمع
که بود محضر دانش خط بیزاری بخت

دو سه روزی است برومندی گلزار امید
سایه ابر بهارست هواداری بخت

نیست ممکن که ز یک دست صدا برخیزد
یار اگر یار نباشد چه کند یاری بخت؟

صائب ارباب هوس کامروایند همه
هست مخصوص به عشاق سیه کاری بخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.