هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، عشق و دلدادگی را با تصاویر زیبا و استعارههای غنی بیان میکند. شاعر از جانان، گلستان، خرابات، و دیگر نمادهای عرفانی و عاشقانه برای توصیف احساسات خود استفاده میکند. او بر اهمیت عشق، آزادی روح، و زیباییهای زندگی تأکید دارد و از مفاهیمی مانند دلسوختگی، پریشانی، و جنون عشق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات مورد استفاده نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارند.
غزل شمارهٔ ۱۴۱۵
فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست
عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف
هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست
گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم
سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست
می کند خنده سوفار، دل از پیکانش
عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست
هر شبستان که در او روی عرقناکی هست
من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست
ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای
به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست
نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی
من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست
دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست
چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست
در دل مور ز تنگی به حقارت منگر
که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست
دل تنگی که در او راه ندارد دنیا
بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست
ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای
دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست
از صفای در و دیوار گلستان صائب
می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست
اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست
عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف
هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست
گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم
سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست
می کند خنده سوفار، دل از پیکانش
عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست
هر شبستان که در او روی عرقناکی هست
من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست
ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای
به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست
نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی
من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست
دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست
چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست
در دل مور ز تنگی به حقارت منگر
که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست
دل تنگی که در او راه ندارد دنیا
بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست
ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای
دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست
از صفای در و دیوار گلستان صائب
می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.