هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر و استعاره‌های عمیق، به موضوعاتی مانند فنا، عرفان، دردهای روحی و اجتماعی، و ناپایداری دنیا می‌پردازد. شاعر با اشاره به مفاهیمی مانند آب بقا، صحرای فنا، و گرداب‌های زندگی، از رنج‌های انسان و جستجوی معنا سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان بیشتر دیده می‌شود. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۳۸

زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
آب بردار که صحرای فنا بی آب است

پیر کنعان نظر از راه نظر بستن یافت
چشم پوشیدن این طایفه فتح الباب است

طوق زنجیر، گریبان سورست مرا
موی چون تیغ زند بر تن من، سنجاب است

تا رسیده است به آن موی کمر پیچیده است
رشته جان من و موی کمر همتاب است

ذره ای نیست در آفاق که سرگردان نیست
این محیطی است که هر قطره او گرداب است

اشک در دیده شرابی است که در جام جم است
داغ بر سینه چراغی است که در محراب است

فارغ از دردسر منت تعمیرم ساخت
صندل جبهه ویرانه من سیلاب است

حیف و صد حیف که از آب مروت خالی است
این همه کاسه زرین که بر این دولاب است

خواب و بیداری آگاه دلان نیست به چشم
شب این طایفه روزی است که دل در خواب است

تا گرفته است ز لب مهر خموشی صائب
گوش این نغمه شناسان، صدف سیماب است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.