۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۶۶

سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
صد طلسم است درین ره، که یکی زنجیرست

ایمن از دشمن خاموش شدن بیباکی است
خطر راهروان از سگ غافل گیرست

اشکریزان ترا سلسله ای حاجت نیست
در گلو گریه چو گردیده گره، زنجیرست

ناخن شیر به گیرایی مژگان تو نیست
هر که با چشم تو پرخاش نماید شیرست

در مذاقی که به شیرینی خون عادت کرد
لب پیمانه خنکتر ز دم شمشیرست

ناوک راست رو از طعن خطا آسوده است
صائب پاک سخن را چه غم تقریرست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.