۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲۰

که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟
که سهیل (از) عرق شرم برافروخته است

چون ز آتشکده دل به سلامت گذرد؟
آن که از پرتو مهتاب رخش سوخته است

ما چو طاوس ز بال وپر خود در دامیم
دام زلف تو چه صد چشم به ما دوخته است؟

ترتیب کرد مرا عشق و به جایی نرسید
ابر نیسان چه کند، دانه ما سوخته است

خنده صبح به فانوس تجلی دارد
تا ز شمع رخت آیینه برافروخته است

در زبان آوری خانه ما حرفی نیست
نه چو طوطی سخن از آینه آموخته است

بوسه ای گر نربوده است ز یاقوت لبش
دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است؟

آتش از خانه همسایه به همسایه فتد
صائب از پهلوی دل درد و غم اندوخته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.