هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است. شاعر با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به موضوعاتی مانند عشق، رنج غربت، ناپایداری دنیا، و اهمیت بصیرت و بینش درونی میپردازد. او از عناصر طبیعی مانند کوه، موج، خورشید، و طاووس برای انتقال مفاهیم استفاده میکند و بر زوال پذیری کمالات دنیوی تأکید دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. درک کامل این متن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۵۵۹
دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
واله آیه رحمت نشدن بی بصری است
بر خود از خجلت آن موی میان می پیچد
مور هر چند که مشهور به نازک کمری است
ناله من چه کند با تو که شور محشر
کوه تمکین ترا قهقهه کبک دری است
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
من که هر موج سرابم به نظر بال پری است
بر دل من که زبی همنفسی غنچه شده است
نفس سوخته عشق نسیم سحری است
همچو خورشید به یک چشم جهان را دیدن
نیست از نقص بصیرت که ز روشن گهری است
از بصیرت نبود خرج تماشا گشتن
چشم پوشیدن از اوضاع جهان دیده وری است
ساده لوحان حریصش به گره می بندند
گر چه چون ریگ روان خرده جانها سفری است
هر کمالی است در اینجا به زوال آبستن
تیغ خود را چو سپر کرد مه نو سپری است
نیست ممکن که نلرزد ز شکستن بر خویش
شیشه هر چند که در کارگه شیشه گری است
این که از شهپر طاوس مگس ران سازند
در زمین سیه هند، گل جلوه گری است
صائب از داغ غریبی به وطن می سوزد
همچو یعقوب مقیمی که عزیزش سفری است
واله آیه رحمت نشدن بی بصری است
بر خود از خجلت آن موی میان می پیچد
مور هر چند که مشهور به نازک کمری است
ناله من چه کند با تو که شور محشر
کوه تمکین ترا قهقهه کبک دری است
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
من که هر موج سرابم به نظر بال پری است
بر دل من که زبی همنفسی غنچه شده است
نفس سوخته عشق نسیم سحری است
همچو خورشید به یک چشم جهان را دیدن
نیست از نقص بصیرت که ز روشن گهری است
از بصیرت نبود خرج تماشا گشتن
چشم پوشیدن از اوضاع جهان دیده وری است
ساده لوحان حریصش به گره می بندند
گر چه چون ریگ روان خرده جانها سفری است
هر کمالی است در اینجا به زوال آبستن
تیغ خود را چو سپر کرد مه نو سپری است
نیست ممکن که نلرزد ز شکستن بر خویش
شیشه هر چند که در کارگه شیشه گری است
این که از شهپر طاوس مگس ران سازند
در زمین سیه هند، گل جلوه گری است
صائب از داغ غریبی به وطن می سوزد
همچو یعقوب مقیمی که عزیزش سفری است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.