هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، شاعر سبک هندی، به موضوعات عشق، طبیعت، زندگی و فلسفه می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، احساسات خود را نسبت به عشق، رنج‌های زندگی، امید و ناامیدی بیان می‌کند. او از عناصر طبیعت مانند گل، بلبل، شبنم و باد برای انتقال مفاهیم عمیق انسانی استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۸۱

عشق را با دل صد پاره من کاری هست
در دل غنچه من خرده اسراری هست

همچو طوطی سخنش نقل مجالس گردد
هر که را پیش نظر آینه رخساری هست

شبنم بی ادب از دور زمین می بوسد
گلستانی که در او مرغ گرفتاری هست

خواب ما از ره خوابیده گرانخواب ترست
زین چه حاصل که پی قافله بیداری هست؟

بلبلی را که به دیدار ز گل قانع شد
در اگر بسته شود رخنه دیواری هست

می توان فیض بهار از نفس گرمش یافت
هر که را در جگر از تازه گلی خاری هست

باد دستی است که باری ز دلی بردارد
گر درین قافله امروز سبکباری هست

گرد بر دامن گلها ز خزان نشیند
در ریاضی که رگ ابر گهرباری هست

شکوه از بی نمکیهای جهان بی دردی است
بی نمک نیست جهان گر دل افگاری هست

پیش من گرد کسادی و یتیمی است یکی
گوهر من چه شناسد که خریداری هست؟

ظلمت و نور درین نشأه به هم پیوسته است
هر کجا آینه ای هست، سیه کاری هست

نیست سودی که زیانش نبود در دنبال
بار می بندم ازان شهر که بازاری هست

نشود خرج خزان برگ نشاطش صائب
در چمن شاخ گلی را که هواداری هست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.