هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر حالات روحی شاعر است که درگیر احساسات پیچیده‌ای مانند عشق، درد، حیرت و ناامیدی است. شاعر از ناتوانی در درک برخی مفاهیم مانند دلدار، رنجش، خط یار و دیگر احساسات عمیق انسانی سخن می‌گوید. او از تنهایی، بی‌پروایی و آشفتگی ذهنی خود می‌گوید و به دنبال درک معنای واقعی این احساسات است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساساتی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد جانکاه و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۸۷

محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست
بی دل و دینم و دلدار نمی دانم چیست

شبنمی نیست درین باغ به محرومی من
که قماش گل رخسار نمی دانم چیست

دهنی تلخ نکردم ز شکایت هرگز
باعث رنجش دلدار نمی دانم چیست

خط شناسان نتوانند به مضمون پرداخت
هیچ مضمون خط یار نمی دانم چیست

از سر خود خبرم نیست ز بی پروایی
مغز آشفته و دستار نمی دانم چیست

درد جانکاه من این است که با چندین درد
آرزوی دل بیمار نمی دانم چیست

محرمی نیست به جز چاه ذقن راز مرا
همدمی غیر لب یار نمی دانم چیست

خانه هستیم از خواب گران دربسته است
چشم باز و دل بیدار نمی دانم چیست

بهره از صنعت خود نیست چو حلاج مرا
بالشی غیر سر دار نمی دانم چیست

از شکرخند گلش شیر جگر می بازد
خار این وادی خونخوار نمی دانم چیست

خودفروشی نبود پیشه من چون دگران
گرمی و سردی بازار نمی دانم چیست

کشش بحر چو سیلاب دلیل است مرا
رهبر و قافله سالار نمی دانم چیست

با دل من که چو آیینه به دشمن صاف است
سبب خصمی زنگار نمی دانم چیست

نیست در آینه حیرت من نقش دویی
زشت و زیبا و گل و خار نمی دانم چیست

جای رحم است به بی حاصلی من صائب
همه تن چشمم و دیدار نمی دانم چیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.