۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۹۴

خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
خاک در کاسه آن سر که هوادارش نیست

گر چه خط سیهش دست نداده است به هم
کسری نیست که در حلقه زنارش نیست

چه خبر از دل صد پاره ما خواهد داشت؟
مست نازی که خبر از گل دستارش نیست

گوش آن شاخ گل از آب گهر سنگین است
خبر از ناله مرغان گرفتارش نیست

ساده لوحی که ستاند نظر از شبنم وام
خبر از نازکی آن گل رخسارش نیست

ماه کنعان گهر خود به خریدار رساند
یوسف ماست که پروای خریدارش نیست

گر چه جان تازه کند چاشنی آب حیات
به گلو سوزی شمشیر گهربارش نیست

غم دنیا نخورد هر که دل و دین درباخت
آن که سر داد درین ره غم دستارش نیست

سایه بال هما پرده خوابش گردد
هر که در سر هوس دولت بیدارش نیست

نفس پاک ازان سینه طلب کن صائب
که غباری ز جهان بر دل افگارش نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.