هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس بی‌کسی، دوری از غم و غمخواران، و عشق نافرجام سخن می‌گوید. او از نبود خریدار برای گوهر وجودش شکایت دارد و به قربت با معشوق اشاره می‌کند، اما از این که خانه‌اش جز جغد نگهبان ندارد، اظهار ناراحتی می‌کند. همچنین، او از تسلط عشق معشوق بر خود می‌گوید که حتی کنترل قدم‌هایش را از او گرفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و مفاهیم عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۹۹

من که در سر هوس طره دستارم نیست
هیچ با سایه اقبال هما کارم نیست

غم و غمخوار به اندازه هم می باشند
شادم از بی کسی خویش که غمخوارم نیست

از خریدار به گوهر چه رسد غیر شکست؟
زان گرمی است متاعم که خریدارم نیست

هر چه در خاطر او می گذرد می دانم
با چنین قرب، به خاک در او بارم نیست

سیل عشق تو به آن پایه رسانید مرا
که به جز جغد کسی خانه نگهدارم نیست

رشته نسبت ما و تو رسا افتاده است
گرهی نیست در آن زلف که در کارم نیست

ای که از ننگ گرفتاری من می پیچی
بنما حلقه دامی که گرفتارم نیست

آنچنان نقطه خال تو ربوده است مرا
که به فرمان، قدم خویش چو پرگارم نیست

ابر از گریه من چون نشود تر صائب؟
مرد سر پنجه مژگان گهربارم نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.