۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۱۱

در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
روزگاری است درین دایره آوازی نیست

نه همین کوچه و بازار ز مجنون خالی است
در بیابان جنون نیز نظربازی نیست

وحشت آباد بود در نظر من شهری
که به هر کوچه او خانه براندازی نیست

برنیاید نفس از طوطی شیرین گفتار
در حریمی که رخ آینه پردازی نیست

به چراغ مه و خورشید نگردد روشن
هر حریمی که در او شعله آوازی نیست

می توان یافت ز پیچیدگی بال و پرم
که به گیرایی مژگان تو شهبازی نیست

نیست ممکن که تراود سخن از من صائب
در حریمی که در او چشم سخن سازی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.