هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، شاعر پرآوازه سبک هندی، به بیان احساسات عاشقانه و عرفانی می‌پردازد. شاعر از رازهای نهفته در دل، عشق و زیبایی، و ناپایداری دنیا سخن می‌گوید. او از عناصری مانند برق، خرمن، گل، شبنم، شمع، پروانه و شرر برای بیان مفاهیم عمیق استفاده می‌کند. در نهایت، شعر بر این نکته تأکید دارد که زندگی سرانجام به فنا می‌رسد و زیبایی‌های دنیا گذرا هستند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و کنایه‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۱۶۴۰

پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
برق در خرمنم از شعله آواز گرفت

بوی گل را نتوان در گره شبنم بست
به خموشی نتوان دامن این راز گرفت

شد صفای لب میگون تو بیش از خط سبز
باده حسن دگر از شیشه شیراز گرفت

مکن ای شمع نهان چهره ز پروانه من
که ز خاکسترم این آینه پرداز گرفت

زان خم زلف برآوردن دل دشوارست
نتوان طعمه ز سر پنجه شهباز گرفت

سرمه در حجت ناطق ننماید تأثیر
نتوان نکته بر آن چشم سخن ساز گرفت

هر که دانست سرانجام حیات است فنا
چون شرر دامن انجام در آغاز گرفت

به تماشای گل و لاله کجا پردازد؟
آن که آیینه ز مشاطه به صد ناز گرفت

گر چه هر گوشه ترا هست نظر باز دگر
نظر لطف ز صائب نتوان باز گرفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.