هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر با دل خود گفت‌وگو می‌کند و از عشق و زیبایی‌های آن سخن می‌گوید. شاعر به عشق به عنوان نیرویی الهی و حیات‌بخش نگاه می‌کند و از لطافت و معنویت آن سخن می‌راند. همچنین، شاعر به زیبایی و نقش‌های جان و حسن اشاره می‌کند و از خرد و یقین به عنوان سرمه‌ای برای دیده یاد می‌کند. در پایان، شاعر به شمس تبریز اشاره می‌کند و از صورت و معنی او تمجید می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد تا بتوان به درستی آن‌ها را درک کرد.

غزل شمارهٔ ۲۷۶۰

با دل گفتم چرا چُنینی؟
تا چند به عشقْ هم نشینی؟

دل گفت چرا تو هم نیایی؟
تا لَذَّتِ عشق را بِبینی

گَر آبِ حَیات را بِدانی
جُز آتشِ عشق، کِی گُزینی؟

ای گشته چو بادْ از لَطافت
پُرباد شُده چو ساتْگینی

چون آب، تو جانِ نَقْش‌هایی
چون آیِنِه، حُسن را اَمینی

هر جانِ خسیس کان ندارد
می‌پِنْدارد که تو هَمینی

ای آن کِه تو جانِ آسْمانی
هر چند به صورت از زمینی

ای خُرد شِکَسته هَمچو سُرمه
تو سُرمهٔ دیدهٔ یَقینی

ای لَعْل تو از کدامْ کانی؟
در حَلقه دَرآ، که خوش نِگینی

ای از تو خَجِلْ هزار رَحْمَت
آن دَم که چو تیغْ پُر زِ کینی

شَمسِ تبریز صورتَت خوش
وَنْدَر مَعنی، چه خوش مَعینی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.