۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۵۱

کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟
شکست در جگرم شیشه این گلاب کجاست؟

نه شب شناسد و نه روز ابر، حیرانم
که چشم روزن من محو آفتاب کجاست؟

عنان گسسته ز صحرا و دشت می گذرد
دل رمیده من موجه سراب کجاست؟

پلی است در گذر سیل حادثات فلک
درین قلمرو سیلاب، وقت خواب کجاست؟

مقام فقر و فنا جای خودفروشی نیست
متاع خویش ندانسته ای که باب کجاست

فتاد دم به شمار و تو از سیاه دلی
به فکر خویش نمی افتی، این حساب کجاست؟

ز کار رفته سزاوار زخم کاری نیست
به من که رفته ام از هوش، این عتاب کجاست؟

هزار جان عوض بوسه ای ز مشتاقان
ستانی و نشماری یکی، حساب کجاست؟

روی به خانه آیینه بی طلب هر دم
کناره از دل روشن کنی، حجاب کجاست

نه بوسه است جواب سلام تا ندهند
گره به گوشه ابرو زدن جواب کجاست؟

درین خرابه کمر باز می کند سیلاب
به گوشه دل ویرانم این شتاب کجاست؟

ز بس که حسن تو سر تا به پا گلوسوزست
نیافتم که دل خونچکان کباب کجاست

ز جوش فکر تو صائب جهان به وجد آمد
سیاه مستی کلک تو از شراب کجاست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.