۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸۰

به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست
گره شود به گلو گریه ای که بیجگرست

گل نمک به حرامی است تیره روزی داغ
شکسته رنگی خون از خمار نیشترست

لبش به حرف عتاب آشنا نگردیده است
هنوز آتش یاقوت، مفلس شررست

کدام فتنه گر امشب درین چمن بوده است؟
که رخت لاله پر از خون و گل شکسته سرست

نمک ز خنده گل برده است گریه من
ز چشم بی ادبم باغبان باغ ترست

کسی که پاس نفس چون حباب نتواند
همیشه چون صدف هرزه خند بی گهرست

شکایت از ستم چرخ ناجوانمردی است
که گوشمال پدر خیرخواهی پسرست

نخورده ام به دل شبنمی درین گلشن
چو خون لاله و گل خون من چرا هدرست؟

هزار طاقت ایوب می شود کمری
چه دستگاه سرین و چه پیچش کمرست

لبی که از نفس بوسه رنگ می بازد
چه جای جلوه تبخاله های بد گهرست؟

سپر فکند فلک پیش آه من صائب
علاج دشمن غالب فکندن سپرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.