۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸۶

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
که میهمان لئیم از حیات خود سیرست

گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد
مس و جود مرا درد باده اکسیرست

پیاله چشم و چراغ است شیر گیران را
به چشم بیجگران گر چه دیده شیرست

کنار کشت مده موسم بهار از دست
که موج سبزه به پای نشاط زنجیرست

مباش سرکش و مغرور و بی ادب که هدف
همیشه از رگ گردن نشانه تیرست

ز پیچ و تاب ندارد گزیر روشندل
ز موج خویشتن آب روان به زنجیرست

چه سود جوهر ذاتی چو کارفرما نیست؟
که بی کش، دم شمشیر پشت شمشیرست

ز خضر وحشت سیلاب می کنم صائب
خرابی دل مغرور من ز تعمیرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.