هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس اسارت و محدودیت در قفس زندگی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که رهایی او در جدایی از این قفس است. او از ناله‌های دیگران درباره تنگی قفس متفاوت است و ناله‌اش از گشایش قفس است. شاعر با استفاده از استعاره‌های مختلف مانند قفس، گل و مرغ دل، احساس عمیق خود را از زندگی محدود و آرزوی آزادی را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۹۱

منم که دام بلایم رهایی قفس است
وداع زندگیم در جدایی قفس است

نمی توان به زر گل مرا به دام آورد
ز بیضه مرغ دل مرا هوایی قفس است

هنوز در گره غنچه است نکهت گل
چه وقت چاک گریبان گشایی قفس است؟

مقیدان همه از تنگی قفس نالند
منم که ناله ام از دلگشایی قفس است

ز چوب خشک مگویید گل نمی روید
شکست بال، گل آشنایی قفس است

چو کعبه گرد قفس طوف می کند شب و روز
دگر چه چون دل صائب فدایی قفس است؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.