۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۹۳

به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
ز روی هر چه توان داد چشم آب خوش است

ز ماه خانگی آن را که خانه روشن نیست
جلای دیده ز گلگشت ماهتاب خوش است

جواب خشک ازان لعل آبدار مرا
به گوش تشنه لبان چون صدای آب خوش است

اگر ز دامن زلف است دست ما کوتاه
به یاد او دل شب مشق پیچ و تاب خوش است

سفینه از مدد بادبان رسد به کنار
به روی کشتی می جلوه حباب خوش است

بود زکات تمامی به ناقصان احسان
به ماه پهلو دادن ز آفتاب خوش است

من آن نیم که شوم خرج آب و گل صائب
مرا چو گنج گهر با دل خراب خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.