۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۰۰

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است

شراب روشن اگر روی در زوال آورد
خوشم که سر زدن ماهتاب نزدیک است

به هر چه دست زنی می توان خمار شکست
زمین میکده ما به آب نزدیک است

ز عید روزه شود بسته گر در جنت
خوشم که میکده را فتح باب نزدیک است

فکنده است ترا دور منزل آرایی
وگرنه گنج به ملک خراب نزدیک است

ز چشم شور نباشند خوشدلان ایمن
به سنگ تفرقه بزم شراب نزدیک است

کشیده دار عنان ستم درین ایام
که ملک حسن ترا انقلاب نزدیک است

دلا کناره کن از قرب آتشین رویان
که خامسوز شود چون کباب نزدیک است

ز دیده بان حجاب تو بیخودی دورست
به چشم مست تو چندان که خواب نزدیک است

به یک نگه دل صد پاره آب می گردد
گل شکفته به وصل گلاب نزدیک است

چو نیست دست به فرمان من ز رعشه وصل
ازین چه سود که بند نقاب نزدیک است؟

فکنده است ترا دور خیره چشمیها
وگرنه وصل ز راه حجاب نزدیک است

تو روز می گذرانی، وگرنه روز حساب
به هر کسی که بود خود حساب نزدیک است

فریب جلوه دنیا مخور چو نوسفران
که پیش تشنه لبان این سراب نزدیک است

به حیرتم که چرا مردمش چنین خشکند
چنین که خاک صفاهان به آب نزدیک است

بلند پایگی آسمان ز پستی توست
به پای همت ما این رکاب نزدیک است

ز هیچ دل نبود دور حسن عالمگیر
به خانه همه کس آفتاب نزدیک است

دلی به عالم صورت نبسته ام صائب
به وا شدن گره این حباب نزدیک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.