۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶۸

ساقی انصافْ خوش لِقایی
از جا رفتم، تو از کجایی؟

گَر بَنده بِگویَمَت،رَوا نیست
تَرسَم که بِگویَمَت خدایی

خاموش‌ نمی‌هِلی که باشم
راهِ گفتن‌ نمی‌گُشایی

می‌اَفْشاری مرا چو انگور
معشوق نه‌یی مرا، بَلایی

گَر چَشم بِبَندم از تو، کُفر است
زیرا که تو نور می‌فَزایی

وَرْ بُگْشایم بگویی مَنْگَر
در ما تو به دیدهٔ هوایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.