هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و ستایش معشوق سخن می‌گوید. او معشوق را چنان بلندمرتبه و نورانی می‌داند که حتی نگاه کردن به او را کفر می‌پندارد و از ترس اینکه مبادا معشوق را خداوند خطاب کند، از بیان احساساتش خودداری می‌کند. شاعر در عین حال از درد فراق و نگاه نکردن معشوق به خود شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی مانند تشبیه معشوق به نور و ترس از کفرگویی، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۷۶۸

ساقی انصافْ خوش لِقایی
از جا رفتم، تو از کجایی؟

گَر بَنده بِگویَمَت،رَوا نیست
تَرسَم که بِگویَمَت خدایی

خاموش‌ نمی‌هِلی که باشم
راهِ گفتن‌ نمی‌گُشایی

می‌اَفْشاری مرا چو انگور
معشوق نه‌یی مرا، بَلایی

گَر چَشم بِبَندم از تو، کُفر است
زیرا که تو نور می‌فَزایی

وَرْ بُگْشایم بگویی مَنْگَر
در ما تو به دیدهٔ هوایی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.