هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از خواننده میخواهد تا با نواختن موسیقی و نوشیدن شراب، به یاد عشق و وصال دلربا بیفتد. شاعر از زمان صبح و دعا سخن میگوید و از شراب به عنوان گشایندهٔ گرههای دل یاد میکند. او به ناپایداری دنیا و بیوفایی وجود اشاره میکند و از ساقی میخواهد تا شراب بدهد تا جانها را فزونی بخشد. شاعر همچنین از حیرت و شگفتی در برابر کیمیاگری سخن میگوید و از شراب به عنوان وسیلهای برای فراموشی درد و رنج یاد میکند.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مستی ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۶۹
بَرخیز و بِزَن یکی نَوایی
بر یادِ وِصالِ دِلْرُبایی
هین، وَقتِ صَبوح شُد، فُتوحی
هین، وَقتِ دُعاست، اَلصَّلایی
بُگْشا سَرِ خُنْبِ خُسروانی
تا خَلْق زَنند دست و پایی
صد گُون گِرِه است بر دل و نیست
جُز بادهٔ جانْ گِرِه گُشایی
از جایْ بِبَر به یک قِنینه
آن را که قَرار نیست جایی
جُز دشتِ عَدَم قَرارگَهْ نیست
چون نیست وجود را وَفایی
بر سُفرهٔ خاکْ تَرّهیی نیست
هر سویْ زِ چیست ژاژْ خایی؟
عالَمْ مُردار و عامه چون سگ
کِه دید زِ دستِ سگْ سَخایی؟
ساقی دَردِهْ صَلا، که چون تو
جانها بِنَدید جانْ فَزایی
ما چون مِس و آهنیم ثابت
در حیرتِ چون تو کیمیایی
در مَغز فَکَن تو هویْ هویی
وَزْ خَلْق بَرآر،هایِ هایی
تا روحْ زِ مَستی و خَرابی
نَشْناسَد هَجْو از ثَنایی
زین باده چو مَست شُد فَلاطون
نَشْناسَد دَرد از دَوایی
دَردی دِه و عقل را چُنان کُن
کو دُرد نَدانَد از صَفایی
بر ناطِقِ مَنْطقی فروریز
از جامِ صَبوحیانْ عَطایی
تا دَم نَزَنَد، دِگَر نَجویَد
زَنْبیل و فَطیرْ هر گدایی
خامُش که تو را مُسَلَّم آمد
برساختن از عَدَمْ بَقایی
بر یادِ وِصالِ دِلْرُبایی
هین، وَقتِ صَبوح شُد، فُتوحی
هین، وَقتِ دُعاست، اَلصَّلایی
بُگْشا سَرِ خُنْبِ خُسروانی
تا خَلْق زَنند دست و پایی
صد گُون گِرِه است بر دل و نیست
جُز بادهٔ جانْ گِرِه گُشایی
از جایْ بِبَر به یک قِنینه
آن را که قَرار نیست جایی
جُز دشتِ عَدَم قَرارگَهْ نیست
چون نیست وجود را وَفایی
بر سُفرهٔ خاکْ تَرّهیی نیست
هر سویْ زِ چیست ژاژْ خایی؟
عالَمْ مُردار و عامه چون سگ
کِه دید زِ دستِ سگْ سَخایی؟
ساقی دَردِهْ صَلا، که چون تو
جانها بِنَدید جانْ فَزایی
ما چون مِس و آهنیم ثابت
در حیرتِ چون تو کیمیایی
در مَغز فَکَن تو هویْ هویی
وَزْ خَلْق بَرآر،هایِ هایی
تا روحْ زِ مَستی و خَرابی
نَشْناسَد هَجْو از ثَنایی
زین باده چو مَست شُد فَلاطون
نَشْناسَد دَرد از دَوایی
دَردی دِه و عقل را چُنان کُن
کو دُرد نَدانَد از صَفایی
بر ناطِقِ مَنْطقی فروریز
از جامِ صَبوحیانْ عَطایی
تا دَم نَزَنَد، دِگَر نَجویَد
زَنْبیل و فَطیرْ هر گدایی
خامُش که تو را مُسَلَّم آمد
برساختن از عَدَمْ بَقایی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.