۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۷۰

رُخ‌ها بِنِگَر تو زَعفَرانی
کَزْ دَرد‌ هَمی‌دَهَد نشانی

شهری بِنِگَر زِ دَرد رَنْجور
چون باغْ به موسمِ خَزانی

این دَرد زِ غُصّه فِراق است
از هَیبَتِ حُکْمِ آسْمانی

بیم است فَلَک سیاه گَردد
از آتش و نالهٔ نَهانی

دوزخ بِنِگَر که سَر بَرآوَرْد
ناگَه زِ میانِ شادمانی

بَرخاست غَریوِ جانْ زِ هرسو
هان ای کَسِ‌ بی‌کَسان تو دانی

فرمود که این فِراقِ فانی است
افَغان زِ فِراقِ جاودانی

یا رَب چه شود اگر تو ما را
از هر دو فِراق، وارَهانی؟

این گفته و بَسته شُد دَهانَم
باقی تو بگو اگر توانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.