۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۳۳

فلک دو تا ز گرانباری گناه من است
سیاهی دل شب از دل سیاه من است

ازان دلیر درین بحر می کنم جولان
که چون حباب سر من همان کلاه من است

همیشه گرد سر شمع می توانم گشت
غبار خاطر پروانه سد راه من است

تو سعی کن نشوی در حرم بیابان مرگ
وگرنه هر کمر مور شاهراه من است

چگونه مهر خموشی به لب زنم صائب؟
که تازیانه ارباب شوق، آه من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.