هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان خودشناسی و عرفان می‌پردازد. او خود را بیگانه‌ای آشنا می‌داند که در عین تنهایی، به جهان و طبیعت پیوند خورده است. شاعر از قناعت، پاکی درون و ارتباط عمیق با هستی سخن می‌گوید و خود را بینیاز از دنیای مادی می‌داند. او با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، رابطه‌اش با جهان را توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۳۴

منم که معنی بیگانه آشنای من است
نهال خامه من باغ دلگشای من است

چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون
حصار عافیت من ز نقش پای من است

به فکر باغ و غم آسیا چرا باشم؟
که آسمان و زمین باغ و آسیای من است

هزار خوشه پروین به نیم جو نخرم
که رزق من ز دو چشم ستاره زای من است

به پاکی گهر من چرا ننازد بحر؟
که خانه صدفش روشن از صفای من است

ز مهر کاسه دریوزه چون به کف دارد؟
اگر نه صبح گدای در سرای من است

نه آتشم که مرا خار دستگیر بود
چو آفتاب همان نور من عصای من است

درین زمانه که بر شرم پشت پا زده اند
منم که روی نگاهم به پشت پای من است

ز روی بستر گل شبنمم چو برخیزد
ز گرد بالش خورشید متکای من است

به چشم ظاهر اگر تیره ام چو خاکستر
هزار آینه رو، تشنه لقای من است

غبار خاطر من طرفه عالمی دارد
که از درون خورش و از برون قبای من است

ز آستان قناعت کجا روم صائب؟
که فرش و بستر و بالین و متکای من است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.