هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از مفاهیمی مانند عشق، فرصتهای از دست رفته، طبیعت و زیباییهای آن، و همچنین غم و اندوه سخن میگوید. شاعر از خواب غفلت و بیداری عشق میگوید و تأکید میکند که عشق چابک و سریع است. همچنین، از طبیعت و تغییر فصلها به عنوان نمادی از گذر زمان و زندگی یاد میکند. در برخی ابیات، شاعر به رابطههای عاشقانه و حسرتهای ناشی از آن اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات به رابطههای عاشقانه و حسرتهای ناشی از آن اشاره میکنند که مناسب سنین بالاتر است.
غزل شمارهٔ ۱۷۳۸
رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است
وگرنه توسن فرصت همیشه در زین است
ز خواب قطع نظر کن که عشق چابک دست
فلاخنی است که سنگش ز خواب سنگین است
خزان ز غنچه تصویر راست می گذرد
همیشه جمع بود خاطری که غمگین است
حضور عشق بود بیش دور گردان را
که سیل واصل دریا نگشته شیرین است
درین دو هفته که مهمان این چمن شده ای
به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است
به گوش، خنده کبک است ناله عشاق
ترا که پشت به کوه گران تمکین است
به غیر حسرت آغوش من حدیثی نیست
کتابه ای است که مناسب به خانه زین است
هر آنچه می طلبی از گشاده رویان خواه
که فیض صبح دهد جبهه ای که بی چین است
گل از ترانه بلبل فراغتی دارد
علاج شکوه بیهوده گوش سنگین است
نخفت فتنه آن چشم از دمیدن خط
فسانه ای است که خواب بهار شیرین است
گل همیشه بهارست روی بی برگان
اگر دو روز گل اعتبار رنگین است
بگیر جان و بده بوسه ای در آخر حسن
که این متاع درین چند روز شیرین است
پیاله می زند از خون گرم خود در خواب
ز بس که دیده پرویز محو شیرین است
نظر به جوش خریدار نیست یوسف را
کلام صائب ما بی نیاز تحسین است
وگرنه توسن فرصت همیشه در زین است
ز خواب قطع نظر کن که عشق چابک دست
فلاخنی است که سنگش ز خواب سنگین است
خزان ز غنچه تصویر راست می گذرد
همیشه جمع بود خاطری که غمگین است
حضور عشق بود بیش دور گردان را
که سیل واصل دریا نگشته شیرین است
درین دو هفته که مهمان این چمن شده ای
به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است
به گوش، خنده کبک است ناله عشاق
ترا که پشت به کوه گران تمکین است
به غیر حسرت آغوش من حدیثی نیست
کتابه ای است که مناسب به خانه زین است
هر آنچه می طلبی از گشاده رویان خواه
که فیض صبح دهد جبهه ای که بی چین است
گل از ترانه بلبل فراغتی دارد
علاج شکوه بیهوده گوش سنگین است
نخفت فتنه آن چشم از دمیدن خط
فسانه ای است که خواب بهار شیرین است
گل همیشه بهارست روی بی برگان
اگر دو روز گل اعتبار رنگین است
بگیر جان و بده بوسه ای در آخر حسن
که این متاع درین چند روز شیرین است
پیاله می زند از خون گرم خود در خواب
ز بس که دیده پرویز محو شیرین است
نظر به جوش خریدار نیست یوسف را
کلام صائب ما بی نیاز تحسین است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.