هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعارههای زیبا، به بیان احساسات عمیق عاشقانه، رنجهای عاشق، و مفاهیم عرفانی مانند وصال و دوری میپردازد. شاعر از عناصری مانند آتش، آب، خون، و آینه برای انتقال حس شوریدگی و اشتیاق استفاده کرده است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۵۹
کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟
که آتش از عرق شرم، آب گردیده است
نفس ز سینه مجروح ما دریغ مدار
ترا که خون به جگر مشک ناب گردیده است
اگر ز دل نکشم آه، نیست بیدردی
که رشته ام گره از پیچ و تاب گردیده است
ز قرب، دیده من از وصال محروم است
محیط، پرده چشم حباب گردیده است
اگر ز اهل دلی، باش در سفر دایم
که نقطه از حرکت صد کتاب گردیده است
زبان شکر بود سبزه دل جویش
دلی که از نگه گرم، آب گردیده است
ز سیر خانه آیینه چون به بزم آید
گمان برند که در آفتاب گردیده است
نفس ز سینه من زنگ بسته می آید
ز بس که در دل من شکوه آب گردیده است
نه هاله است به دور قمر، که خوبی ماه
به دور حسن تو پا در رکاب گردیده است
به ساقیی است سر و کار من که از رویش
بط شراب، مکرر کباب گردیده است
ز تخم سوخته ما نظر دریغ مدار
ترا که آینه در دست، آب گردیده است
به پای خم چه ضرورست دردسر بردن؟
مرا که آب ز تلخی شراب گردیده است
ز ترکتاز حوادث مسلمی مطلب
ز سیل، کعبه مکرر خراب گردیده است
کسی ز سوز دل ماست با خبر صائب
کز آفتاب قیامت کباب گردیده است
که آتش از عرق شرم، آب گردیده است
نفس ز سینه مجروح ما دریغ مدار
ترا که خون به جگر مشک ناب گردیده است
اگر ز دل نکشم آه، نیست بیدردی
که رشته ام گره از پیچ و تاب گردیده است
ز قرب، دیده من از وصال محروم است
محیط، پرده چشم حباب گردیده است
اگر ز اهل دلی، باش در سفر دایم
که نقطه از حرکت صد کتاب گردیده است
زبان شکر بود سبزه دل جویش
دلی که از نگه گرم، آب گردیده است
ز سیر خانه آیینه چون به بزم آید
گمان برند که در آفتاب گردیده است
نفس ز سینه من زنگ بسته می آید
ز بس که در دل من شکوه آب گردیده است
نه هاله است به دور قمر، که خوبی ماه
به دور حسن تو پا در رکاب گردیده است
به ساقیی است سر و کار من که از رویش
بط شراب، مکرر کباب گردیده است
ز تخم سوخته ما نظر دریغ مدار
ترا که آینه در دست، آب گردیده است
به پای خم چه ضرورست دردسر بردن؟
مرا که آب ز تلخی شراب گردیده است
ز ترکتاز حوادث مسلمی مطلب
ز سیل، کعبه مکرر خراب گردیده است
کسی ز سوز دل ماست با خبر صائب
کز آفتاب قیامت کباب گردیده است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.