هوش مصنوعی:
این متن به ستایش درویشی و فقر معنوی میپردازد و آن را بالاتر از ثروت و تجملات دنیوی قرار میدهد. با استفاده از تصاویر شعری مانند پیراهن یوسف، بوریا، و خرقه، ارزشهای معنوی و سادگی را تحسین میکند و اشاره میکند که سعادت واقعی در شناخت و پیروی از راه درویشی است. همچنین، از پیامبر اسلام (ص) به عنوان الگوی این راه یاد میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و فلسفی است که برای درک عمیقتر، به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و دینی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
میی که درد ندارد صفای درویشی است
گلی که رنگ نبازد لقای درویشی است
نسیم پیرهن یوسف از تهیدستی
خجل ز نافه پشمین قبای درویشی است
به سوزنم نتوان دوخت بر لباس حریر
دلم ربوده آهن ربای درویشی است
دلم ز سیل حوادث نمی رود از جای
به کوه، پشت من از متکای درویشی است
شعاع مهر که تیغش به ابر می ساید
اتاقه سر خورشید سای درویشی است
هزار تنگ شکر خواب در بغل دارد
چه راحت است که با بوریای درویشی است
غبار حادثه در خلوتش ندارد راه
دلی که آینه دانش ردای درویشی است
چرا به مشعل زرین شاه رشک برد؟
چراغ زنده دلی در سرای درویشی است
ز چنگ نعمت الوان خرید خون مرا
چه لذت است که با شوربای درویشی است
ز نغمه سنجی داود، گوش می گیرد
دلی که حلقه به گوش نوای درویشی است
شمیم نافه ز پشمینه پوشی فقرست
حلاوت شکر از بوریای درویشی است
نفس گداخته خود را به گوشه ای برسان
که حب جاه چو سگ در قفای درویشی است
کجا به خرقه شود حاصل آشنایی فقر؟
خوشا کسی که به دل آشنای درویشی است
خمیر صاف نهادان قدس را مالید
اگر چه طینت آدم ز لای درویشی است
به رستگاری جاوید چون ننازد فقر؟
محمد عربی رهنمای درویشی است
من شکسته زبان مدح فقر چون گویم؟
زبان معجزه مدحتسرای درویشی است
سخن رسید به نعت رسول حق صائب
ببوس خاک ادب را که جای درویشی است
گلی که رنگ نبازد لقای درویشی است
نسیم پیرهن یوسف از تهیدستی
خجل ز نافه پشمین قبای درویشی است
به سوزنم نتوان دوخت بر لباس حریر
دلم ربوده آهن ربای درویشی است
دلم ز سیل حوادث نمی رود از جای
به کوه، پشت من از متکای درویشی است
شعاع مهر که تیغش به ابر می ساید
اتاقه سر خورشید سای درویشی است
هزار تنگ شکر خواب در بغل دارد
چه راحت است که با بوریای درویشی است
غبار حادثه در خلوتش ندارد راه
دلی که آینه دانش ردای درویشی است
چرا به مشعل زرین شاه رشک برد؟
چراغ زنده دلی در سرای درویشی است
ز چنگ نعمت الوان خرید خون مرا
چه لذت است که با شوربای درویشی است
ز نغمه سنجی داود، گوش می گیرد
دلی که حلقه به گوش نوای درویشی است
شمیم نافه ز پشمینه پوشی فقرست
حلاوت شکر از بوریای درویشی است
نفس گداخته خود را به گوشه ای برسان
که حب جاه چو سگ در قفای درویشی است
کجا به خرقه شود حاصل آشنایی فقر؟
خوشا کسی که به دل آشنای درویشی است
خمیر صاف نهادان قدس را مالید
اگر چه طینت آدم ز لای درویشی است
به رستگاری جاوید چون ننازد فقر؟
محمد عربی رهنمای درویشی است
من شکسته زبان مدح فقر چون گویم؟
زبان معجزه مدحتسرای درویشی است
سخن رسید به نعت رسول حق صائب
ببوس خاک ادب را که جای درویشی است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.