۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۷۵

به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است

نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد
دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است

چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟
گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است

ترا به خاک زند هر چه را برافرازی
به غیر رایت آهی که برفراشتنی است

همین سرشک ندامت بود دل شبها
درین زمین سیه، دانه ای که کاشتنی است

به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است
به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است

کسی که درد دلش را فشرده، می داند
که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است

اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس
که عزت سخن اهل درد، داشتنی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.