۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰۲

ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
که ناله های گلوسوز از شکر کم نیست

به مجلسی که در او داروگیر منعی است
اگر بهشت بود، دلنشین آدم نیست

ز چشم شور تماشاییان هراسانم
وگرنه زخم مرا احتیاج مرهم نیست

یکی است نسبت داغ جنون به شاه و گدا
ز آفتاب قیامت کسی مسلم نیست

گداختم جگر خویش را به آتش گل
هنوز اشک مرا اعتبار شبنم نیست

شکوه صحبت شیرین حجاب اظهارست
وگرنه حسرت خسرو ز کوهکن کم نیست

جنون به ملک سلیمان نمی کند اقبال
وگرنه مرتبه داغ، کم ز خاتم نیست

اگر چه جلوه او از دو عالم افزون است
دلی کجاست که در وی غم دو عالم نیست؟

ز سنگ تفرقه صائب بلند گردیده است
بنای دوستی روزگار محکم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.