۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶۹

درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
بیماریی که هست مرا، از عیادت است

در کنه کفر و دین نرسیده است هیچ کس
هنگامه گرم ساز جهان، رسم و عادت است

آبی که خاکمال دهد آب خضر را
در چشمه سار جوهر تیغ شهادت است

کم خون به سایه علم عشق می خوریم؟
حرفی است این که بال هما را سعادت است

بر هر طرف که میل کند بحر، تابعم
موج مرا به کف چه عنان ارادت است؟

در ساغر زیاده طلب خون بود مدام
نشتر همیشه در خم خون زیادت است

مشکل که سر به چشمه کوثر در آورد
صائب چنین که تشنه تیغ شهادت است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.