هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق عمیق و سوزان خود به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که اگر از اسرار عشق او آگاه بود، در راه عشقش فداکاری بیشتری می‌کرد. او همچنین به تأثیرات عشق در زندگی خود اشاره می‌کند و می‌گوید که اگر عشق نبود، زندگی‌اش بی‌معنا و بی‌هدف می‌شد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که او را از قعر ناامیدی نجات داده است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۸۵

گَر من از اسرارِ عشقش، نیکْ دانا بودَمی
اَنْدَران یَغما رَفیقِ تُرکِ یَغما بودَمی

وَرْ چو چَشمِ خونیِ او بودَمی من، فِتْنه جویْ
در میانِ حَلقه‌‌هایِ شور و غوغا بودَمی

گَر ضَمیرِ هر خَسی، ما را نَخَسْتی در جهان
در سَر و دل‌ها رَوانْ مانندِ سودا بودَمی

گَرنه هر روزی زِ بُرجی سَر فروکردی مَهَم
جا نَگَردانیدَمی هرگز، به یک جا بودَمی

من نکردم جِلْدی‌یی با عشقِ او، کانْ آتشَش
آب کردی مَر مرا، گَر سنگِ خارا بودَمی

گَر نَکاهیدی وجودم هر دَمی از دَردِ عشق
من نه عاشق بودَمی، من کارْاَفْزا بودَمی

گَر نه موجِ عشقِ شَمسُ الدّینِ تبریزی بُدی
کو مرا بَرمی کَشَد، در قَعْرِ دریا بودَمی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.