هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند عشق، شوق، کشمکشهای درونی، طبیعت و زندگی انسان میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، حالات روحی و عاطفی انسان را در مواجهه با چالشهای زندگی بیان میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق و استعارههای پیچیده این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند کشمکشهای درونی و عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶
با قرب یار رشته جان در کشاکش است
در عین بحر، موج همان در کشاکش است
گویا نسیم راه در آن زلف یافته است
کز پیچ و تاب، رشته جان در کشاکش است
آرام نیست راهنوردان شوق را
دایم ز موج، ریگ روان در کشاکش است
عشاق را ز تازه نهالان شکیب نیست
تا یک خدنگ هست کمان در کشاکش است
هر چند حرص مالک روی زمین شود
چون موجه سراب همان در کشاکش است
بر فرق هر که سرکشی از سر نمی نهد
مانند اره کاهکشان در کشاکش است
شوق وطن ز دل به عزیزی نمی رود
در صلب گوهر آب روان در کشاکش است
پیران ز حرص بیشتر آزار می کشند
با پشت خم همیشه کمان در کشاکش است
طول امل ز قامت خم بیش شد مرا
شد حلقه این کمان و همان در کشاکش است
آسان نمی توان ز علایق فشاند دست
زین خارزار دامن جان در کشاکش است
بر رنگ و بوی عاریه هر کس که دل نهاد
پیوسته از بهار و خزان در کشاکش است
تا لب گشاده است، نفس آرمیده نیست
در قبضه سوار، عنان در کشاکش است
ایمن شود چسان ز گسستن رگ حیات؟
زینسان که تار و پود جهان در کشاکش است
بال و پر تلاطم بحرست بادبان
دلها ز دیده نگران در کشاکش است
تا یکزبان چو تیغ نگردد سخن طراز
دایم چو خامه دو زبان در کشاکش است
تا موی آن کمر نکند ترک پیچ و تاب
ما را چو زلف رشته جان در کشاکش است
صائب اگر چه غوطه در آب گهر زند
از پیچ و تاب، رشته همان در کشاکش است
در عین بحر، موج همان در کشاکش است
گویا نسیم راه در آن زلف یافته است
کز پیچ و تاب، رشته جان در کشاکش است
آرام نیست راهنوردان شوق را
دایم ز موج، ریگ روان در کشاکش است
عشاق را ز تازه نهالان شکیب نیست
تا یک خدنگ هست کمان در کشاکش است
هر چند حرص مالک روی زمین شود
چون موجه سراب همان در کشاکش است
بر فرق هر که سرکشی از سر نمی نهد
مانند اره کاهکشان در کشاکش است
شوق وطن ز دل به عزیزی نمی رود
در صلب گوهر آب روان در کشاکش است
پیران ز حرص بیشتر آزار می کشند
با پشت خم همیشه کمان در کشاکش است
طول امل ز قامت خم بیش شد مرا
شد حلقه این کمان و همان در کشاکش است
آسان نمی توان ز علایق فشاند دست
زین خارزار دامن جان در کشاکش است
بر رنگ و بوی عاریه هر کس که دل نهاد
پیوسته از بهار و خزان در کشاکش است
تا لب گشاده است، نفس آرمیده نیست
در قبضه سوار، عنان در کشاکش است
ایمن شود چسان ز گسستن رگ حیات؟
زینسان که تار و پود جهان در کشاکش است
بال و پر تلاطم بحرست بادبان
دلها ز دیده نگران در کشاکش است
تا یکزبان چو تیغ نگردد سخن طراز
دایم چو خامه دو زبان در کشاکش است
تا موی آن کمر نکند ترک پیچ و تاب
ما را چو زلف رشته جان در کشاکش است
صائب اگر چه غوطه در آب گهر زند
از پیچ و تاب، رشته همان در کشاکش است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.