۲۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۰۳

ساقیا شُد عقل‌ها هم خانهٔ دیوانگی
کرده مالامالِ خونْ پیمانهٔ دیوانگی

صد هزاران خانهٔ هستی به آتش دَرزَده
تشنگانِ مَرد و زن، مَردانهٔ دیوانگی

ما دوسَر چون شانه‌ایم، ایرا هَمی‌زیبَد به عشق
در سَرِ زَنجیرِ زُلْفَش، شانهٔ دیوانگی

در چُنین شمعی نمی‌بینی که از سُلطانِ عشق
دَم به دَم در می‌رَسَد پَروانهٔ دیوانگی؟

پنبه در گوشَند جان و دل زِافسانه‌یْ دو کَوْن
تا شنیدند از خِرَد افسانهٔ دیوانگی

کَفش‌هایِ آهنینْ جان پاره کرد اَنْدَر رَهَش
چون دَرو آتش بِزَد جانانهٔ دیوانگی

عقل آمد با کلیدِ آتشین آن جا، وَلیک
جُز کلیدِ او نَبُد دَندانهٔ دیوانگی

چون که عقل از شَمسِ تبریزی به حیرت دَرفُتاد
تا شُده یاران و ما دیوانهٔ دیوانگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.