۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۷۳

ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست
یاقوت وار آتش ما را زبانه نیست

با قد خم کسی که شود غافل از خدا
در خانه کمان، نظرش بر شانه نیست

افغان که ناله من برگشته بخت را
در گوش خوابناک تو ره چون فسانه نیست

حسن تو منتهی شده و صبر من تمام
تنگ است وقت ما و تو، جای بهانه نیست

گر جرم من ز ریگ روان است بیشتر
شکر خدا که رحمت حق را کرانه نیست

چون چشم وا کنم، که به وحشی غزال من
مد نگاه گرم، کم از تازیانه نیست

شرب مدام، زندگی جاودان بود
آب حیات، غیر شراب شبانه نیست

از موج، تازیانه گلگون می بس است
حاجت به ساز کردن چنگ و چغانه نیست

افسردگی زم و زمان را گرفته است
فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

قانع به خاکساریم از اوج اعتبار
صائب به صدر، چشم من از آستانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.