۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۷۵

ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
دریا ز تشنه آب نخواهد دریغ داشت

آن شاخ گل کز او جگر خار تازه است
از بلبلان گلاب نخواهد دریغ داشت

ابری که بخیه زد به گهر سینه صدف
هرگز ز گوهر آب نخواهد دریغ داشت

لعلی کز اوست زخم نمکسود سنگ را
شور از دل کباب نخواهد دریغ داشت

خورشید چون ز خاک ندارد دریغ فیض
از لعل، آب و تاب نخواهد دریغ داشت

گر در نقاب خاک زند غوطه، نور خود
از ماه، آفتاب نخواهد دریغ داشت

دل بد مکن که خنده مشکل گشای صبح
از غنچه فتح باب نخواهد دریغ داشت

آن منعمی که چشم و دهان بی سؤال داد
اسباب خورد و خواب نخواهد دریغ داشت

آن کس که بی طلب به تو نقد حیات داد
امروز نان و آب نخواهد دریغ داشت

پیر مغان که دست سبو بی طلب گرفت
صائب ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.