۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸۱

آسان نمی توان به سراپای ما گذشت
نتوان به بال موج ز دریای ما گذشت

آیینه اش ز گرد خجالت سیه مباد
سیلی که بر خرابه دلهای ما گذشت

روشن شدش که دیده بینا نداشته است
خورشید تا به دیده بینای ما گذشت

یوسف به سیم قلب فروشی است کار ما
مغبون شود کسی که ز سودای ما گذشت

شد تیر روی ترکش زورین کشان فکر
هر مصرعی که بر لب گویای ما گذشت

چون اشک شمع تا مژه بر یکدگر زدیم
داغ تو از سرآمد و از پای ما گذشت

چون تیر کز دو خانه به یک بار بگذرد
از هر دو کون، همت والای ما گذشت

ما این بساط کز دل صد پاره چیده ایم
صائب نمی توان ز تماشای ما گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.