۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۰۶

آه کان سایه‌یْ خدا، گوهردلی، پُرمایه‌یی
آفتاب او نَهِشْت اَنْدَر دو عالَم سایه‌یی

آفتاب و چَرخ را چون ذَرّه‌ها بَرهَم زَنَد
وَزْ جَمالِ خود دَهَدْشان نو به نو سَرمایه‌یی

عشق و عاشق را چه خوشْ خندان کُنی، رَقصان کُنی
عشقْ سازی، عقلْ سوزی، طُرفه‌یی، خودرایه‌یی

چَشمِ مُرده وام کرده جانْ زِبَهرِ عشقِ او
زان که در دیده بِدیده جان از آن سَر پایه‌یی

قَهْرِ صد دندان، زِلُطفَش، پیرِ بی‌دندان شُده
عقلِ پابَرجا، زِعشقَش، یاوه و هَرجایه‌یی

صد هزاران ساله از هست و عَدَم زان سوتَری
وَزْ تَواضُع مَر عَدَم را هست خوشْ همسایه‌یی

کوهِ حِلْمی شَمسِ تبریزی دو عالَمْ تَختِ تو
بر نَهان و آشکارش می‌نِگَر از قایه‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.