۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۱۲

مستوری حسن از نظر بوالهوس ماست
این آینه رو پرده نشین از نفس ماست

بال و پر ما تیر جگردوز خزان است
پیراهن گل چاک ز شوق قفس ماست

اندیشه نداریم چو شمع از دهن گاز
سر پیش فکندن ثمر پیشرس ماست

از حسن گلوسوز شکر باج ستانیم
پروانه ناکام، کباب مگس ماست

بی برگی ما برگ و نوای دگران است
شیرازه گلهای چمن خار و خس ماست

هر چند درین قافله پامال غباریم
هر کس که به راه آمده است از جرس ماست

صائب مگر ایام خزان پاک نماید
گردی که بر آیینه گل از نفس ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.