۳۱۵ بار خوانده شده
ساخت بُغْراقان به رَسمِ عیدْ بُغْراقانییی
زُهره آمد زآسْمان و میزَنَد سَرخوانییی
جِبْرَئیل آمد به مِهْمانْ بارِ دیگر، تا خَلیل
میکُند عِجْلِ سَمین را از کَرَم بِریانییی
روزِ مِهْمانیست امروز، اَلصَّلا جانهایِ پاک
هین زِسَرها کاسه زیبا در چُنین مِهْمانییی
بانگِ جوشاجوش آمد بامْدادان مَر مرا
بویِ خوش میآیدم از قَلْیه و بورانییی
میکَشید آن بو مرا تا جانِبِ مَطْبَخ شُدم
مَطْبَخی پُر نور دیدم، مَطْبَخی نورانییی
گُفتَمَش زان کَفْچهیی تا نَفْسِ من ساکن شود
گفت رو، کین نیست ای جان بَهرهٔ انسانییی
چون مَنَش اِلْحاح کردم، کَفْچه را زد بر سَرَم
در سَر و عَقلَم دَرآمَد، مَستی و ویرانییی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زُهره آمد زآسْمان و میزَنَد سَرخوانییی
جِبْرَئیل آمد به مِهْمانْ بارِ دیگر، تا خَلیل
میکُند عِجْلِ سَمین را از کَرَم بِریانییی
روزِ مِهْمانیست امروز، اَلصَّلا جانهایِ پاک
هین زِسَرها کاسه زیبا در چُنین مِهْمانییی
بانگِ جوشاجوش آمد بامْدادان مَر مرا
بویِ خوش میآیدم از قَلْیه و بورانییی
میکَشید آن بو مرا تا جانِبِ مَطْبَخ شُدم
مَطْبَخی پُر نور دیدم، مَطْبَخی نورانییی
گُفتَمَش زان کَفْچهیی تا نَفْسِ من ساکن شود
گفت رو، کین نیست ای جان بَهرهٔ انسانییی
چون مَنَش اِلْحاح کردم، کَفْچه را زد بر سَرَم
در سَر و عَقلَم دَرآمَد، مَستی و ویرانییی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.